1-در آستانه سی سالگی زیر بار بزرگترین قرض زندگیم رفتم تا بتونم با خواهرکوچیکه تو شهر مادری یه خونه بخرم .از شما چه پنهون این روزا فشار قرض ها و فشار خرید نکردن و مسافرت نرفتن و ....رو هر روز دارم حس می کنم و اینکه مرد بودن چقدر سخته..
2-خواهر ی ازدواج کرد و من دارم توی خونه پدری تمام سعی رو می کنم تا در مقابل چیزی که ازش میترسیدم با آرامش مواجه بشم و از حق نگذریم تا اینجا خوب عمل کردم و اینکه کاش خدا به همه یه همراه خوب بده.
3-دو تا نیت خیلی مهم داشتم هنوز هم نمیدونم مستجاب شدن یا نه ولی با کمک یه دوست خوب قراره برم به محل نگهداری کودکان کار تا ببینیم چه کاری از دستمون بر میاد ...من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب ؟
4- باید با خودم خلوت کنم دفترچه یادداشتم رو بر دار م و بنویسم دو ماه آینده رو میخوام چه شکلی باشه من مطمعنم سال خوبی رو قراره به وجود بیارم....
موفق باشی